عکس نوشته شهریار
با سری جدید عکس نوشته های بزرگان با عنوان عکس نوشته و شعر و دلنوشته شهریار همراه ویکی ناب باشید.
شعر کوتاه شهریار
خلوتی داریم
و حالی با خیالِ خویشتن
دلنوشته شهریار
تا به دیوار و درش
تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
هر چه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم
مائیم و تو ای جان
که جِگر گوشه مایی
در دکان همه باده فروشان تختهست
آن که باز است همیشه در میخانهی توست
کمتر ای مونس جان
بر من دیوانه بخند
که در این دشتِ جنون
عاقل و دیوانه یکیست
همه شب سجده برآرم
که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم
که تو آیی و بمانی
چه بگویم؟سحرت خیر؟
تو خودت صبح جهانی
با خیال تو که شب،
سر بنهم بر خارا
بستر خویش به خواب،
از پرِ قو می بینم
پروفایل غمگین
دیگران را اگر از ما خبری نیست، چه باک!
نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شده ای
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی
یادت بخیر یار فراموشکار من
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی,
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم
زمانه دوخت
لبم را، به ریسمان سکوت
که عهد، عهد ِ غم است
و زمان، زمان سکوت
بیا به کس نسپاریم
دست عهد و وفا
که من از آنِ تو هستم
و تو هم از آنِ منی
شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمساری ام
عاشقی درد است و درمان نيز هم
مشکل است اين عشق و آسان نيز هم
جان فدا بايد به اين دلدادگی
دل که دادی می رود جان نيز هم
به کوی عشقِ تو
راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شُهره به هر شهر و
شهریار تو بودم
شهریار : وَقتی هَمه جا پُر اَست اَز دِل سیری
عاشق بِشَوی غَریب تَر می میری
یادَت نَرَوَد! به مَردُمِ این دُنیا
دَریا بِدَهی، کَویر پَس می گیرى
زندگی شد منو یک سلسه ناکامی ها
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍